سورناسورنا، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 5 روز سن داره

سورنا سردار دلیر مامان و بابا

یه 19 ام دیگه.....

فرستادمت خونه مامان جون تا راحت بتونم اسباب و اثاثیه رو جمع کنم و با کمک های تو کارام عقب نیفته.....یادش به خیر دوسال پیش بود و انگار همین دیروز بود که اومدیم اینجا...خیلی کوچولو بودی...خیلی....تازه می تونستی سینه خیز بری و از یه سرمای وحشتناک یه خونه خیلی بزرگ تو کرج فرار کردیم و برگشتیم تهران تو یه خونه کوچیک.....تو تمام پیشرفتهات رو تو همین خونه کوچیک کردی و بزرگ شدی.چقدر برای بدنیا اومدنت برنامه ریزی کرده بودیم که همه چی روبراه بشه...اتاقت این شکلی باشه و اون شکلی ولی انگار همه چی بدتر شد و خدا خواست بهمون بگه که همیشه همه چیز اونطوری که دوست دارید پیش نمیره و اینجا تو این دنیا من همه کاره ام نه شما......یه سال و اندی دیگه رو هم باید تحم...
19 دی 1391

روزهایی که در گذره..............

دلم می خواست اینجا یه چیزی بنویسم اما چی نمی دونستم....یه حس عجیبی دارم یه حس خوب و یه حس بد که نمیدونم از چیه....... روزها داره به سرعت می گذره و نه من و نه هیچ کی دیگه با تو مثل یه بچه رفتار نمی کنه اینقدر که یهویی بزرگ شدی.نمی دونم شاید حرف زدنت یا شاید حرکاتت اینو باعث میشه.انگار همه چیز رو می فهمی حتی بهتر از من.دلم نمی خواد اینقدر برزگ بشی دلم می خواد کوچولو بمونی و خیلی چیزها رو نفهمی ولی انگار چاره ای نیست........دلم می خواد بازم از بودن با تو لذت ببرم که می برم اما انگار یهویی خیلی بزرگ شدی و برام قد علم کردی و بهم جواب میدی...کاملا مستقل شدی و دیگه هیچ جوری نمی تونم گولت بزنم......اما وقتی خیلی جدی و منطقی و اروم باهات حرف می زنم...
12 دی 1391

یلدایی دیگر.......

بازم تا چشم بهم زدیم پاییز برگ ریز تموم شد با همه بدیها و خوبیهاش.........و رسیدیم به شب اخرش که طولانی ترین شب ساله و یلدا است.......اولین شب زمستونی....... قبل از تو نوروز و سفره هفت سینش و چهارشنبه سوری مناسبتهایی بود که خیلی دوست داشتم اما از وقتی تو اومدی یلدا برام یه مفهوم دیگه پیدا کرده.مفهومی که خیلی دوست داشتنیه و پر از حس خوب.چراییش رو نمیدونم اما شاید برگرده به این که یلدا است و خاطرات کودکانه و شب بیداریها و خوراکیها و دورهمی ها.......این سومین یلدایی هست که پیش مایی.اون سه تا شمع برای همینه روی ژله انار...... یلدا از پارسال روز استقلال تو هم هست و به یادش که میفتم که چه استرسی داشتم براش برام مایه تعجبه که پارسال چه جوری تون...
2 دی 1391
1